اری پیدس. یکی از شعرای بزرگ یونان، مولد وی سالامین (480 قبل از میلاد) است. او راست: داستانهای ایفی ژنیا در الیس و ایفی ژنیا در تورید و الکتر و عموم آنها غم انگیز است. اری پید زمانی نزد آتاگزاگراس بتحصیل فلسفه پرداخت، لکن از بیم آنکه مانند استاد خود تبعید گردد از اظهار عقاید فلسفی خویش خودداری میکرد و معتقدات خود را در لباس نمایشهای غم انگیز ظاهر می ساخت، ولی باز هم شعرای هزال یونان به انتقاد آثار وی پرداختند و عقاید او را به بی دینی نسبت کردند پس ناچار از وطن دوری گرفت و بمقدونیه رفت و در آنجا بنابروایتی در 72 سالگی سگی چند او را ازهم دریدند و بروایتی دیگر چند تن از زنان او را به انتقام سخنان تلخی که در آثار خود نسبت بجنس آنان روا داشته بود هلاک ساختند. (از لغت نامۀ تمدن قدیم)
اُری پیدِس. یکی از شعرای بزرگ یونان، مولد وی سالامین (480 قبل از میلاد) است. او راست: داستانهای ایفی ژنیا در اُلیس و ایفی ژنیا در تورید و الکتر و عموم آنها غم انگیز است. اری پید زمانی نزد آتاگزاگراس بتحصیل فلسفه پرداخت، لکن از بیم آنکه مانند استاد خود تبعید گردد از اظهار عقاید فلسفی خویش خودداری میکرد و معتقدات خود را در لباس نمایشهای غم انگیز ظاهر می ساخت، ولی باز هم شعرای هزال یونان به انتقاد آثار وی پرداختند و عقاید او را به بی دینی نسبت کردند پس ناچار از وطن دوری گرفت و بمقدونیه رفت و در آنجا بنابروایتی در 72 سالگی سگی چند او را ازهم دریدند و بروایتی دیگر چند تن از زنان او را به انتقام سخنان تلخی که در آثار خود نسبت بجنس آنان روا داشته بود هلاک ساختند. (از لغت نامۀ تمدن قدیم)
یا اومنید. ربه النوعهای یونانی. و رومیان آنان را فوری مینامیدند و ایشان دختران زمین بودند و در تارتار (دوزخ) میزیستند و مأمور بودند گناهان بشر را جزا دهند و صورت آنان را با موهای مارشکل مجسم می کردند که به یک دست مشعلی فروزان و بدست دیگر خنجری دارند. نام آنان تی سی فن ، الکت ، مژر بود
یا اومنید. ربه النوعهای یونانی. و رومیان آنان را فوری مینامیدند و ایشان دختران زمین بودند و در تارتار (دوزخ) میزیستند و مأمور بودند گناهان بشر را جزا دهند و صورت آنان را با موهای مارشکل مجسم می کردند که به یک دست مشعلی فروزان و بدست دیگر خنجری دارند. نام آنان تی سی فن ُ، اَلِکت ُ، مِژِر بود
نام چند تن از پادشاهان وان. در زمان ارگیشتی دووان مورد حملۀ کیمریان قرار گرفت و آن پادشاه با زحمات بسیار ازمملکت خود دفاع کرد. (ایران باستان ص 171 و 172)
نام چند تن از پادشاهان وان. در زمان ارگیشتی دووان مورد حملۀ کیمریان قرار گرفت و آن پادشاه با زحمات بسیار ازمملکت خود دفاع کرد. (ایران باستان ص 171 و 172)
زوجه آمفیارائس غیبگو. وی بپاداش گردن بندی که از پلی نیس دریافت داشت بشوهر خود، که برای احتراز از شرکت درمحاربۀ تبس خود را مخفی داشته بود، خیانت ورزید و راز او را فاش کرد. و پسر وی آلکمئن او را بکشت
زوجه آمفیارائُس غیبگو. وی بپاداش گردن بندی که از پُلی نیس دریافت داشت بشوهر خود، که برای احتراز از شرکت درمحاربۀ تبس خود را مخفی داشته بود، خیانت ورزید و راز او را فاش کرد. و پسر وی آلکمِئُن او را بکشت
بانک اجی بی، در سندی که تاریخش از تشرین اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده، بسیار معتبر بوده و در تاریخ به بانک اجی بی و پسران معروف است. (ایران باستان ج 1 ص 391)
بانک اجی بی، در سندی که تاریخش از تشرین ِ اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده، بسیار معتبر بوده و در تاریخ به بانک اجی بی و پسران معروف است. (ایران باستان ج 1 ص 391)
منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره: به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن که پنج روز دگر میرود به استعجال. سعدی. وعاقل به جاه عاریتی مغرور نگردد. (مجالس سعدی). رجوع به عاریت و عاریه شود
منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره: به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن که پنج روز دگر میرود به استعجال. سعدی. وعاقل به جاه عاریتی مغرور نگردد. (مجالس سعدی). رجوع به عاریت و عاریه شود
ژان اسکات. فیلسوف و متکلم. مولد او اسکاتلند یا ایرلند به سال 833 میلادی وی در اظهار عقاید خویش جسور بود و شارل لوشو او را نزد خود خواند. اری ژن به سال 880 میلادی درگذشت، علفناک شدن زمین. (منتهی الارب) ، بزمین علفناک رسیدن. (منتهی الارب)
ژان اسکات. فیلسوف و متکلم. مولد او اسکاتلند یا ایرلند به سال 833 میلادی وی در اظهار عقاید خویش جسور بود و شارل لوشو او را نزد خود خواند. اری ژن به سال 880 میلادی درگذشت، علفناک شدن زمین. (منتهی الارب) ، بزمین علفناک رسیدن. (منتهی الارب)
اریحیه. فراخ خوئی. (منتهی الارب). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم: سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). از آنجا که اریحیت طبع و کرم نهاد آن پادشاه بود، این دعوت را اجابت کرده باسعاف طلبت وانجاح حاجت او زبان داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 28).
اریحیه. فراخ خوئی. (منتهی الارب). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم: سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). از آنجا که اریحیت طبع و کرم نهاد آن پادشاه بود، این دعوت را اجابت کرده باسعاف طلبت وانجاح حاجت او زبان داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 28).
آریائی. منسوب بقوم آریا. اریائی اصطلاحیست که بمعانی متعدد اطلاق شده. ماکس مولر آنرا مخصوصاً درباره همه زبانهائی که پیشتر بعنوان هند و اروپائی (یا هند وژرمانی بقول مستشرقین آلمانی) شناخته شده، بکار برده است. بهمین وجه ((اریا)) را در مورد همه متکلمین بدین زبانها استعمال کرده و هم او در کتاب ((تراجم احوال کلمات و سرزمین اریا)) نوشته است: ((اریائیان کسانی هستند که بزبانهای آریائی تکلم کنند، رنگشان هرچه و خونشان از هر نژاد باشد ما که آنان را اریائی مینامیم منظوری جز از لحاظدستور زبان ایشان که اریائی است نداریم)). اصل و ریشه ((اریا)) هرچه باشد، اینقدر واضح است که این کلمه بتداعی معانی، مفاهیم بسیار را بخاطر می آورد و مللی که متعلق ببخش خاوری هند و اروپائیان بودند، خود را بدین نام مفتخر میدانستند. (دائره المعارف بریتانیکا). اریائی از نظر زبانشناسی، زبانی است که بدستۀ هند و ایرانی از طایفۀ هند و اروپائی داده شده. برخی از زبان شناسان سابقاً اصطلاح اریائی را بمجموع السنۀ هند و اروپائی اطلاق کرده اند، ولی اکنون این اصطلاح را عموماً ترک کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 24). و ((بلادالخاضعین)) ترجمه ((بوم اریان)) یا ((شهر اریائیان)) است. (نامۀ تنسر چ مینوی ص 40 و 64 از دارمستتر). و رجوع به آریائیان و ایران باستان صص 8- 9 شود
آریائی. منسوب بقوم آریا. اریائی اصطلاحیست که بمعانی متعدد اطلاق شده. ماکس مولر آنرا مخصوصاً درباره همه زبانهائی که پیشتر بعنوان هند و اروپائی (یا هند وژرمانی بقول مستشرقین آلمانی) شناخته شده، بکار برده است. بهمین وجه ((اریا)) را در مورد همه متکلمین بدین زبانها استعمال کرده و هم او در کتاب ((تراجم احوال کلمات و سرزمین اریا)) نوشته است: ((اریائیان کسانی هستند که بزبانهای آریائی تکلم کنند، رنگشان هرچه و خونشان از هر نژاد باشد ما که آنان را اریائی مینامیم منظوری جز از لحاظدستور زبان ایشان که اریائی است نداریم)). اصل و ریشه ((اریا)) هرچه باشد، اینقدر واضح است که این کلمه بتداعی معانی، مفاهیم بسیار را بخاطر می آورد و مللی که متعلق ببخش خاوری هند و اروپائیان بودند، خود را بدین نام مفتخر میدانستند. (دائره المعارف بریتانیکا). اریائی از نظر زبانشناسی، زبانی است که بدستۀ هند و ایرانی از طایفۀ هند و اروپائی داده شده. برخی از زبان شناسان سابقاً اصطلاح اریائی را بمجموع السنۀ هند و اروپائی اطلاق کرده اند، ولی اکنون این اصطلاح را عموماً ترک کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 24). و ((بلادالخاضعین)) ترجمه ((بوم اریان)) یا ((شهر اریائیان)) است. (نامۀ تنسر چ مینوی ص 40 و 64 از دارمستتر). و رجوع به آریائیان و ایران باستان صص 8- 9 شود
قریه ای است در ولایت آیدین، در قضای چشمه از سنجاق ازمیر در میان خلیج ((قلازومن)) مقابل جزیره ساقز. این قریه در ازمنۀ سالفه بنام ((اریتره)) از طرف اقریطشیان تأسیس شده و قصبۀ بزرگی بوده ((روفیله)) کاهنۀ معروفه از اینجا ظهور کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
قریه ای است در ولایت آیدین، در قضای چشمه از سنجاق ازمیر در میان خلیج ((قلازومن)) مقابل جزیره ساقز. این قریه در ازمنۀ سالفه بنام ((اریتره)) از طرف اقریطشیان تأسیس شده و قصبۀ بزرگی بوده ((روفیله)) کاهنۀ معروفه از اینجا ظهور کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
والی سارد از جانب کوروش. هردوت گوید (کتاب سوم، بند 120- 128) : ((کورش اری تس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره سامس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((مرتکب جنایتی)) زیرا جبار مذکور اقدامی بر ضد او نکرده و چیزی که به او برخورده باشد، نگفته و حتی با او روبرو هم نشده بود. جهت عداوت او غالباً میگویند، این بود: روزی والی مزبور و میتروباتس والی داس کی لیون دم درب بزرگ قصر نشسته صحبت میکردند. صحبت آنها بمشاجره و دعوا کشید و میتروباتس به اری تس گفت: ((تو خود را مرد دانی، و حال آنکه نتوانسته ای جزیره سامس را برای شاه تسخیر کنی، با اینکه اینقدر به ایالت تو نزدیک است وتسخیر آن به این اندازه آسان، که یکی از بومیها حکومت آنجا را با پانزده نفر سپاهی سنگین اسلحه بدست گرفته)). این سخن بوالی گران آمد و از این زمان بر خودمخمر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گویندۀ آن، بلکه از پولی کرات، که جبار سامس بود. بعقیدۀبرخی، که در اقلیت اند، اری تس رسولی به سامس برای کاری فرستاد و پولی کرات با بی اعتنائی او را پذیرفت، چه، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولی کرات برنخاست و جوابی به او نداد پولی کرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ییانها را در دماغ خود می پخت و چون اری تس به پولی کرات چنین گوید: ((من میدانم، که تو نقشه های مهم داری، ولی وسائل تو با آن نقشه ها موافقت ندارد، اگر تو، چنان کنی که من گویم، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاهدار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو می توانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری، که من خزائنی دارم، اشخاصی مطمئن روانه کن، تا آن را نشان دهم)). پولی کرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیارمایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اری تس میدانست که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مآندریوس دبیر پولی کرات آمده جعبه ها را دید و نتیحه را به پولی کرات اطلاع داد پس از آن بزودی پولی کرات عازم ملاقات اری تس شد، و حال آنکه فال گیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودندو دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته، و زئوس (خدای بزرگ یونانی ها) ، او را شست و شو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب دخترپولی کرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت، دختر خود را تهدید کرده گفت، که اگر من سالم از این سفر برگشتم، تو مدتها بی شوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بی شوهری را بر مرگ پدر ترجیح میداد. پولی کرات با دموک دس طبیب نامی زمان خود، وارد ماگنزی گردید و در آنجا با افتضاح کشته شد و نعش او را بدار آویختند هرودوت گوید اری تس او را طوری کشت، که من نمی توانم حتی آنرا توصیف کنم. پس از آن، والی همراهان او را مرخص کرد و گفت شما باید ممنون باشید، که آزاد شدید، ولی خارجیها و بندگان او را نگاه داشته بندگان خود کرد. آویختن نعش پولی کرات تعبیر خواب دخترش بود. هر زمان که باران می باریدزئوس او را شست و شو میکرد و آفتاب هم نعش او را روغن میمالید، زیرا از شدت حرارت آفتاب از جسد او رطوبت می تراوید. پس از آن طولی نکشید، که اری تس جزای کردار خود را دید. توضیح آنکه در زمان اغتشاشات ایران، او میتروباتس را، که وقتی اری تس را سرزنش کرده بود، با پسرش کشت و این دو نفر از رجال مهم پارس بودند. بعد مرتکب جنایات دیگر گردید، مثلا وقتی که چاپارداریوش از ایالت او برمیگشت، از کمین گاهی مورد حمله شد و چاپار را کشته جسد او و اسبش را پنهان کردند. وقتی که داریوش شاه شد، تصمیم کرد که اری تس را از جهت قتل میتروباتس و پسرش مجازات کند ولی صلاح ندید، که آشکارا قشونی بر علیه او بفرستد، چه تازه بتخت نشسته بود و یاغی گریها دوام داشت. و دیگر اینکه قوای اری تس بسیار بود، هزار نفر پارسی مستحفظین او بودند و حکومت قسمتهای دیگر آسیای صغیر، مانند فریگیه، لیدیه و ینیانها هم با او بود. بنابراین داریوش چنین کرد. پارسیها را طلبیده گفت: ((از شما کی میتواند مأموریتی را که من خواهم داد، با حیله و زرنگی انجام دهد؟ در این مأموریت اعمال قوه اقتضا ندارد، حیله و تردستی لازم است، که میتواند اری تس را مرده یا زنده نزد من آرد؟ چنانکه میدانید، او کاری برای پارس نکرده، سهل است، که دو نفر از پارسیها را کشته وچاپار مرا اعدام کرده و با این اقدام جسارتی بروز داده، که قابل تحمل نیست. ما باید، زودتر از آنکه از طرف او جنایتهای دیگر متوجه پارس شود، نابودش کنیم)). در جواب پیشنهاد داریوش، سی نفر از پارسیها حاضر شدند، و چون هرکدام حاضر شدند مسئولیت کار را بتنهائی بعهده بگیرند، منازعه بین آنها در گرفت و داریوش قرعه کشید، قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد. پس از آن باگایا چنین کرد: احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته بمهر داریوش رسانید و عازم سارد شد. پس از ورود، نزد والی رفت و نامه را یک بیک درآورده بدبیر شاهی داد، که بخواند. هر والی یک دبیر شاهی دارد (مقصود هرودت دبیری است، که از مرکز میفرستادند، چنانکه بیاید. میلادی) منظور باگایا این بود که بداند، احکام مرکز چه اثری در مستحفظین میکند. وقتی که دید آنها مهر داریوش را تعظیم و تکریم کرده بمضامین احکام توجهی مخصوص دارند، حکمی بدین مضمون درآورد: ((پارسیها، داریوش شاه بشما امر میکند، که دیگر مستحفظ اری تس نباشید)). بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند و، چون باگایا فهمید، چه اثری در حکم شاه است، حکمی دیگر بیرون آورد و بدبیر شاهی داد مضمون این حکم چنین بود: ((پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید، اری تس را بکشید)). بمجرد شنیدن این حکم، پارسیها شمشیرهای خود را برهنه کرده اری تس را نابود کردند. چنین بود مکافات اری تس در ازای قتل پولی کرات سامس)). (ایران باستان صص 556-559 و560)
والی سارد از جانب کوروش. هردوت گوید (کتاب سوم، بند 120- 128) : ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((مرتکب جنایتی)) زیرا جبار مذکور اقدامی بر ضد او نکرده و چیزی که به او برخورده باشد، نگفته و حتی با او روبرو هم نشده بود. جهت عداوت او غالباً میگویند، این بود: روزی والی مزبور و میتروباتس والی داس کی لیون دم درب بزرگ قصر نشسته صحبت میکردند. صحبت آنها بمشاجره و دعوا کشید و میتروباتس به اُرُی تس گفت: ((تو خود را مرد دانی، و حال آنکه نتوانسته ای جزیره سامُس را برای شاه تسخیر کنی، با اینکه اینقدر به ایالت تو نزدیک است وتسخیر آن به این اندازه آسان، که یکی از بومیها حکومت آنجا را با پانزده نفر سپاهی سنگین اسلحه بدست گرفته)). این سخن بوالی گران آمد و از این زمان بر خودمخمر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گویندۀ آن، بلکه از پولی کرات، که جبار سامُس بود. بعقیدۀبرخی، که در اقلیت اند، اُرُی تِس ْ رسولی به سامُس برای کاری فرستاد و پولی کرات با بی اعتنائی او را پذیرفت، چه، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولی کرات برنخاست و جوابی به او نداد پولی کرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ییانها را در دماغ خود می پخت و چون اُرُی تس به پولی کرات چنین گوید: ((من میدانم، که تو نقشه های مهم داری، ولی وسائل تو با آن نقشه ها موافقت ندارد، اگر تو، چنان کنی که من گویم، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاهدار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو می توانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری، که من خزائنی دارم، اشخاصی مطمئن روانه کن، تا آن را نشان دهم)). پولی کرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیارمایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اُرُی تس میدانست که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مِآندریوس دبیر پولی کرات آمده جعبه ها را دید و نتیحه را به پولی کرات اطلاع داد پس از آن بزودی پولی کرات عازم ملاقات ارُی تِس شد، و حال آنکه فال گیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودندو دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته، و زئوس (خدای بزرگ یونانی ها) ، او را شست و شو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب دخترپولی کرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت، دختر خود را تهدید کرده گفت، که اگر من سالم از این سفر برگشتم، تو مدتها بی شوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بی شوهری را بر مرگ پدر ترجیح میداد. پولی کرات با دموک دس طبیب نامی زمان خود، وارد ماگنزی گردید و در آنجا با افتضاح کشته شد و نعش او را بدار آویختند هرودوت گوید اری تس او را طوری کشت، که من نمی توانم حتی آنرا توصیف کنم. پس از آن، والی همراهان او را مرخص کرد و گفت شما باید ممنون باشید، که آزاد شدید، ولی خارجیها و بندگان او را نگاه داشته بندگان خود کرد. آویختن نعش پولی کرات تعبیر خواب دخترش بود. هر زمان که باران می باریدزئوس او را شست و شو میکرد و آفتاب هم نعش او را روغن میمالید، زیرا از شدت حرارت آفتاب از جسد او رطوبت می تراوید. پس از آن طولی نکشید، که اُرُی ْتس جزای کردار خود را دید. توضیح آنکه در زمان اغتشاشات ایران، او میتروباتس را، که وقتی اُری تِس را سرزنش کرده بود، با پسرش کشت و این دو نفر از رجال مهم پارس بودند. بعد مرتکب جنایات دیگر گردید، مثلا وقتی که چاپارداریوش از ایالت او برمیگشت، از کمین گاهی مورد حمله شد و چاپار را کشته جسد او و اسبش را پنهان کردند. وقتی که داریوش شاه شد، تصمیم کرد که اُرُی ْتِس را از جهت قتل میتروباتس و پسرش مجازات کند ولی صلاح ندید، که آشکارا قشونی بر علیه او بفرستد، چه تازه بتخت نشسته بود و یاغی گریها دوام داشت. و دیگر اینکه قوای اُرُی ْتِس ْ بسیار بود، هزار نفر پارسی مستحفظین او بودند و حکومت قسمتهای دیگر آسیای صغیر، مانند فریگیه، لیدیه و ینیانها هم با او بود. بنابراین داریوش چنین کرد. پارسیها را طلبیده گفت: ((از شما کی میتواند مأموریتی را که من خواهم داد، با حیله و زرنگی انجام دهد؟ در این مأموریت اعمال قوه اقتضا ندارد، حیله و تردستی لازم است، که میتواند اُرُی ْتِس را مرده یا زنده نزد من آرد؟ چنانکه میدانید، او کاری برای پارس نکرده، سهل است، که دو نفر از پارسیها را کشته وچاپار مرا اعدام کرده و با این اقدام جسارتی بروز داده، که قابل تحمل نیست. ما باید، زودتر از آنکه از طرف او جنایتهای دیگر متوجه پارس شود، نابودش کنیم)). در جواب پیشنهاد داریوش، سی نفر از پارسیها حاضر شدند، و چون هرکدام حاضر شدند مسئولیت کار را بتنهائی بعهده بگیرند، منازعه بین آنها در گرفت و داریوش قرعه کشید، قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد. پس از آن باگایا چنین کرد: احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته بمهر داریوش رسانید و عازم سارد شد. پس از ورود، نزد والی رفت و نامه را یک بیک درآورده بدبیر شاهی داد، که بخواند. هر والی یک دبیر شاهی دارد (مقصود هرودت دبیری است، که از مرکز میفرستادند، چنانکه بیاید. میلادی) منظور باگایا این بود که بداند، احکام مرکز چه اثری در مستحفظین میکند. وقتی که دید آنها مهر داریوش را تعظیم و تکریم کرده بمضامین احکام توجهی مخصوص دارند، حکمی بدین مضمون درآورد: ((پارسیها، داریوش شاه بشما امر میکند، که دیگر مستحفظ اُرُی تِس ْ نباشید)). بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند و، چون باگایا فهمید، چه اثری در حکم شاه است، حکمی دیگر بیرون آورد و بدبیر شاهی داد مضمون این حکم چنین بود: ((پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید، اُرُی تس را بکشید)). بمجرد شنیدن این حکم، پارسیها شمشیرهای خود را برهنه کرده اُرُی تِس ْ را نابود کردند. چنین بود مکافات اُرُی تِس ْ در ازای قتل پولی کرات سامُس)). (ایران باستان صص 556-559 و560)
آریسته. در اساطیر یونانی پسر افولون و مادر او پری مسماه به سیرن بود. وی تربیت زنبورعسل را بمردم آموخت وطبق اساطیر یونانی او بلااراده موجب مرگ اریدیس زوجه ارفاؤس گردید و پریان که هواخوه اریدیس بودند بانتقام وی همه زنبورهای اریسته را هلاک کردند. اریسته نزد رب النوع پرته شد. پرته بدو اندرز داد که چهار گاو نر و چهار گوساله قربانی کند تا ارواح خشمگین را آرام سازد و چون قربانی بعمل آمد. از میان امعاء قربانیها گروهی زنبور پدید آمد این داستان را ویرژیل موضوع یکی از دلکش ترین منظومه های خود قرار داده است
آریسته. در اساطیر یونانی پسر افولون و مادر او پری مسماه به سیرِن بود. وی تربیت زنبورعسل را بمردم آموخت وطبق اساطیر یونانی او بلااراده موجب مرگ اریدیس زوجه ارفاؤس گردید و پریان که هواخوه اریدیس بودند بانتقام وی همه زنبورهای اریسته را هلاک کردند. اریسته نزد رب النوع پرُتِه شد. پرته بدو اندرز داد که چهار گاو نر و چهار گوساله قربانی کند تا ارواح خشمگین را آرام سازد و چون قربانی بعمل آمد. از میان امعاء قربانیها گروهی زنبور پدید آمد این داستان را ویرژیل موضوع یکی از دلکش ترین منظومه های خود قرار داده است
آریستیدس. از سرداران و سیاسیون بزرگ آتن بود که بواسطۀ درستی و انصاف بسیار او را عادل لقب داده بودند. در جنگ ماراتن سخت مشهور شد ولی بتحریک تمیستکلس سردار دیگر آتن که با وی مخالف بود او را تبعید کردند. معروف است که چون در باب تبعید او از مردم رأی میخواستند مردی روستائی در راه به آریستیدس برخورد و چون او را نمیشناخت و نوشتن نیز نمیتوانست خواهش کرد که موافقت او را با تبعید آریستیدس، بر ورقۀ رأی بنویسد. سردار آتنی از او پرسید که ((آیا هیچ آریستیدس را دیده ای)) جواب داد: ((خیر او را ندیده ام ولی بس که از عدل او سخن راندند خسته شدم)). (لغت نامۀ تمدن قدیم)
آریستیدس. از سرداران و سیاسیون بزرگ آتن بود که بواسطۀ درستی و انصاف بسیار او را عادل لقب داده بودند. در جنگ ماراتُن سخت مشهور شد ولی بتحریک تمیستُکلْس سردار دیگر آتن که با وی مخالف بود او را تبعید کردند. معروف است که چون در باب تبعید او از مردم رأی میخواستند مردی روستائی در راه به آریستیدس برخورد و چون او را نمیشناخت و نوشتن نیز نمیتوانست خواهش کرد که موافقت او را با تبعید آریستیدس، بر ورقۀ رأی بنویسد. سردار آتنی از او پرسید که ((آیا هیچ آریستیدس را دیده ای)) جواب داد: ((خیر او را ندیده ام ولی بس که از عدل او سخن راندند خسته شدم)). (لغت نامۀ تمدن قدیم)